درخت گیلاس وحشی و برآورده شدن چند آرزو
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۴۷۴۹۵
آنچه میخوانید، گزارش یک مرگ و برآورده شدن چند آرزوی ساده و خوب در روستای تیتران دَن است. دَن در زبان بلوچی به معنی زمین صاف است و تیتر نام درختی است که از آن گیلاس کوهی میروید. میوههایی ریز، سرخرنگ و با طعمی بسیار خوش. شاید تیتران دَن، زمانی انباشته از گیلاسهای وحشی بوده است. روستایی که حالا و به همت شهین اربابی انباشته از درختان جوانی شده است که تا چند سال دیگر، روستا و مردمش را در شاخسار و سایه خود در آغوش بگیرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به گزارش اعتماد، هیچکس نمیدانست نتیجه مرگ عرفان بیستودوساله تبدیل به کمکی عجیب به چند دختردانشآموز در روستای تیتران دَن شود. جایی که خانواده عرفان، هرگز نه اسمی از آنجا شنیده بودند و نه حتی میدانستند چنین جایی وجود دارد. آنها خانوادهای خوشبخت در لواسانات تهران بودند.
دکتر یحیا خوانساری، همراه با همسرش سودابه و دو فرزندش عرفان و توحید از زندگی خوبی که داشتند کیف میکردند. عرفان رپ میخواند و بعد از چند ترم، ترجیح داده بود به جای زبان انگلیسی، جامعهشناسی بخواند. شاید محتوای شعرهایش در رپ بود که نشان میداد بیشتر متوجه دردهای مردم شده است. یک روز خیلی معمولی بود و عرفان نمیدانست تا چند ساعت دیگر خواهد مرد.
وقتی به خانه برگشت در گلویش کمی احساس سوزش میکرد. مادرش گفت از من گرفتی. من هم سرماخوردم و گلویم درد میکند. یک قرص خورد. مادربزرگش را که آن شب مهمانشان بود، بغل کرد و بوسید و رفت به اتاقش که بخوابد.
آقای دکتر خوانساری، صبح که به سر کار میرفت، به همسرش گفت عرفان چرا هنوز خواب است؟ بیدار شد بگو بیاید رستوران. آنها یک رستوران معروف در لواسان داشتند. سودابه به جلوی اتاق میرود. آرام در میزند و در را باز میکند. وقتهای دیگر، عرفان تا مادرش را میدید، دستهایش را در هوا تاب میداد که یعنی بیدارم و مادرش را در هوا بغل میکرد.
هیچ دستی در هوا تاب نخورد. مادر به صورت عرفان دست کشید. حالت چشمهای نیمهباز و فرم دهان شکلی بود که عادی به نظر نمیرسید. سودابه دوید سمت تلفن تا به شوهرش یحیا بگوید برگردد.
مردی که از اورژانس آمده بود روی برگهای را امضا کرد و گفت شش ساعت از مرگ میگذرد. در پزشکی قانونی، خانواده با اهدای بخشهایی از بدن او مثل نسج و بافت و قرنیه چشم موافقت کردند و در نهایت شکل جسمانی زندگی عرفان پایان یافت.
تیتران دَنسرگردانی در تیتران دَن زیاد بود. دخترها به خصوص دلشان نمیخواست به کلاس ششم برسند. آنها با خوشحالی به کارنامههای خود نگاه میکردند و در همان حال بیشترشان عمیقا غمگین بودند. این کارنامه گویای چیزهای بزرگی بود.
تقدیری مشترک برای بسیاری از دختران روستایی، از جنوب تا شرق استان کرمان تا هرمزگان و تا همین سیستانوبلوچستان. از ششم به بعد سرنوشت دخترها به شکل گریزناپذیری تغییر میکرد. آنها چند دسته میشدند.
بعضی از خانوادهها دستشان بازتر بود. درگیر تعصبات قومی نبودند و دخترها بلافاصله راهی شهر میشدند و در مدارس شبانهروزی دخترانه ثبتنام میکردند. رسیدن به شهر دشوار بود. چون چیزی به نام جاده در هیچکدام از روستاها وجود نداشت.
اگر فاصله یک روستا تا شهر مثلا پنجاه کیلومتر بود؛ به جای شصت دقیقه، مسیر در سه تا چهار ساعت طی میشد. در مسیری سخت و پر از دستانداز. وانتهای قراضه انگار روی سنگ حرکت میکردند. مسافرها باید خود را در پشت وانت محکم نگه میداشتند تا به بیرون پرت نشوند.
برای یکی، دو روستای نزدیکتر، چند ماشین راهسازی، پس از ماهها لک و لک، راه را تیغ انداخته بود. جاده آسفالت برای روستا آرزویی دور و دستنیافتنی بود. دخترها شنبه تا چهارشنبه را در شبانهروزی بودند و درس میخواندند.
ظهر چهارشنبه با وانتی که سرویس دخترها حساب میشد، برای دیدن خانواده، راهی روستا میشدند و جمعه آخر شب یا صبح زود شنبه دوباره به مدرسه برمیگشتند. این گروه، دخترهای خوشبختی بودند. چون پدر و مادرهایشان اجازه داده بودند درس بخوانند. میان اینها دخترهایی هم بودند که پول رفتن به مدرسهشان را کسانی از خیرین به عهده داشتند.
بقیه دخترهای روستا، به آنها نگاه میکردند و آرزو میکردند کاش جای آنها بودند. جاماندهها، خیلی زود شوهر داده میشدند. اغلب به مردهایی که سن پدرشان را داشتند و بیشترشان همسر دوم یا چندم مردهای دیگر میشدند. آنها نقشی در این انتخابها نداشتند.
تعیینکننده، مردهای مسنی بودند که پول بیشتری از بقیه مردم روستا داشتند. مثلا میتوانستند برای عروس دری بخرند. یک نوع گوشواره طلای سنگینوزن مخصوص روستاهای سیستانوبلوچستان. یا پول زیادی به خانواده دختر بدهند. مثلا ده، بیست میلیون تومان. دخترهای جامانده از تحصیل، یا مقاومتی نمیکنند یا این آگاهی را ندارند که میتوانند نه بگویند و به زور شوهر داده نشوند.
در ظاهر زور و اجباری نیست. یک عروسی است مثل همه عروسیهای دیگر. اما سرنوشت این دخترها هیچ تفاوتی با سرنوشت مادران خود و نسلهای پیش از خود ندارد. آنها در کودکی مادر میشوند. بچههای متعدد به دنیا میآورند و در جوانی پیر و فرسوده میشوند. درست همچون مادران خود؛ و درست همچون فرزندان خود در آینده.
آنها گذشته و فردای یکدیگرند. حتی اگر فرصتی برای ازدواج با پسری جوان پیدا کنند، بازهم زنجیره ادامه مییابد. پسرها هم آیندهای متفاوت از دخترهای بازمانده از تحصیل پیدا نمیکنند. آنها پس از پایه ششم، اگر خانواده اعتقاد یا بضاعتی برای فرستادن فرزندش به شهر برای ادامه تحصیل نداشته باشد، تبدیل به کارگرانی ساده میشوند که اغلب در شهرها، ساعتهای طولانی، دور میدانها مینشینند تا کاری برای انجام دادن پیدا کنند.
کارگرانی که مهارتی ندارند. فن و حرفهای بلد نیستند و بدیهی است که بیمه و آیندهای نداشته باشند. آنها شوهران و پدران زنان و فرزندانی بیآیندهتر از خود میشوند. چون نه در روستاها شغل و کاری هست و نه در شهرها. حتی وقتی به شهرها میرسند نیز، عاقبتی جز حاشیه نشینی ندارند.
میشود گفت در تمام این سالها آموزش و پرورش خود را ملزم به احداث دبیرستان دورههای اول و دوم برای روستاها نکرده است. چون جمعیت دانشآموزی روستایی و عشایری به نسبت دانشآموزان شهری اندک بوده است.
همچنین مسیرهای دور و صعبالعبور معلمها را فراری میدهد و مهمتر از همه، نبود بودجه کافی برای استخدام معلم، بیشترین دلایل وزارت آموزش و پرورش بوده است. اگر از پایه اول تا ششم، یک معلم همه بچهها را راه میانداخت، که البته آن یک معلم هم از پس دانشآموزان خوب بر نمیآمده؛ دوره متوسطه اول و دوم معلم زیاد و متخصص میخواهد.
در همین استان سیستانوبلوچستان خیلی از دانشآموزان در مقاطع مختلف تحصیلی بلد نیستند فارسی صحبت کنند و آدم میماند که پس چطور به پایه پنجم و ششم رسیدهاند و چطور نمره قبولی آوردهاند!
معلمها هم مشکلات خاص خودشان را دارند. حقوقشان کم است. روستاها دورافتاده و مسیرها سخت است. خیلی از معلمهای مرد با موتور میآیند و میروند. در روستا جایی برای ماندن نیست و ناچار این راه طولانی را بارهای زیادی آمد و شد میکنند و راه آنها را فرسوده میکند. انرژی آنها را میگیرد. خیلی از معلمها وقتی به روستا میرسند که بسیار خسته هستند و کارشان کیفیت لازم را ندارد.
شاید موقعیت سرباز معلمها غمبارتر باشد. آنها بدون آنکه مهارت لازم را داشته باشند، باید به دانشآموزانی درس بدهند که سطح علمی بسیار پایینی دارند. یعنی در عمل با موقعیتی مواجهیم که دانشآموزگار از دانشآموز فاصله چندانی ندارد و از همین رو این خطر خیلی جدی وجود دارد که دانشآموزان در پایینترین سطح ممکن از دوره ششم فارغالتحصیل شوند.
مشهدشهین قورزهی (اربابی) استاد کارهای نشدنی است. او میتواند هر غیرممکنی را ممکن سازد. رویای او ساخت دبیرستان برای دانشآموزان روستایی است. یک مدرسه کاملا رایگان. مدرسهای که همه هزینههای آن به عهده خیرین باشد.
او دست به کار میشود. چون پس از بیست سال کارکردن در کسوت خیر کشوری، میداند که آنچه اهمیت دارد، سطح کیفی آموزش است. دانشآموزان روستایی به معلمهای خوب و باسواد احتیاج دارند. اگر در روستا بچههایی هستند که به هر دلیل امکان ادامه تحصیل در شهر را پیدا نمیکنند؛ ما برای آنها مدرسه میبریم. این ایده باید در جایی عملی میشد.
اما قبل از هر چیز باید تامین بودجه سنگین و مستمر آن پیشبینی میشد و شهین مسیری دراز در پیش داشت. خانهاش در مشهد محل بروز و ظهور بزرگترین رویاهایش بود. آرزوهایی که تبدیل به دهها مدرسه، اتاق و پارکهای بازی، کتابخانه، سرویسهای بهداشتی، ساخت خانههای بومی برای روستاییان، تجهیز دهها درمانگاه و خانه بهداشت و راهاندازی پروژههای عمرانی بسیار بود و اکنون مهمترین قدم، همراه ساختن خیرین دیگر برای مشارکت در چنین پروژهای عظیم بود.
اینبارهم باید مدرسهای ساخته میشد. اما فرقش با تمام مدارس دیگر یک چیز بود. اینبار قرار بود دبیرستان دوره اول ساخته شود. محل ساخت مدرسه، روستای تیتران دن، در منطقه گرگان، دهستان مهبان، در بخش مرکزی، شهرستان نیکشهر در استان سیستان و بلوچستان است.
تیتران دَن روستای بزرگی است با ۵۵ خانوار و ۲۰۰ نفر جمعیت. سالها قبل موسسه قلمچی برای این روستا مدرسه ساخته است. در روستاها، دانشآموزان پسر و دختر، از پایه اول تا ششم باهم درس میخوانند. اما داستان از ششم به بعد شروع میشود. شهین شروع به برگزاری جلسات طولانی و متعدد میکند.
چه خیرینی که به صورت فردی کار میکنند و چه آنها که گروههای شناختهشده هستند. او باید بتواند خیرین را متقاعد کند که به جای کمکهای مقطعی که تمامشدنی است و تاثیر کوتاهمدت و مسکنگونه دارد، به امر آموزش که ثمره آن دیرتر، اما ماندگار است، بپردازند.
هزینهها بسیار سنگین است. از ساخت دبیرستان، محل اقامت معلمها و دانشآموزان تا تامین حقوق معلمین و امور دیگر. آموزش و پرورش با محدودیت بودجه روبهرو است و خیرین میپذیرند تا زمان بهکارگیری معلمان خرید خدمت، حقوق معلمها را پرداخت کنند.
طبق قوانین، در دوره دبیرستان، دانشآموزان دختر از پسر باید جدا باشند. تصمیمگیری سختی است. اما ابتدا ساخت دبیرستان برای دختران آغاز میشود. محدودیت و مشکلات خاص دختران روستایی در این تصمیمگیری اهمیت زیادی دارد.
دختران در نقش مادران فردا و تربیتکننده فرزندان خود. اگر آنها به درستی پرورش یابند، میتوان به توانمندی نسل بعد نیز امیدوار بود. کارها آغاز میشود. روستا دوردست است و نبود راه همهچیز را دشوارتر میکند. از هزینه حمل مصالح تا بهکارگیری نیروی کار که چند برابر میشود. درست کنار دبستان، فضایی وجود دارد که میتواند تبدیل به دبیرستان شود.
خبر دهان به دهان میپیچد. از زهک و سرگرانی تا هیتک و رونگ و نوکایی کل تا اورنگ و سرخ کلوت. دختران بازمانده از تحصیل زیادی میخواهند درس رها شده خود را از سر بگیرند. پس باید برای دخترانی که از روستاهای دیگر میآیند به فکر جایی برای استراحت و خورد و خوراک بود. مسیرها دور نیست.
اما چون جادهای وجود ندارد، آمد وشد آسان نیست. روستا مثل شهر نیست که در آن ماشین و اتوبوس و وسایل نقلیه در تردد باشند. روستا این طور است که برای رسیدن به شهر باید پای پیاده مسافتی خیلی طولانی طی شود و تازه به جاده اصلی رسید. وقتهایی میشود که روستاییان چندین ساعت کنار جاده مینشینند تا شاید یک ماشین آنها را سوار کند و برای برگشتن هم همین مصیبت وجود دارد.
مصیبت است، چون وقتی جاده نیست، روستاییان با جهان بیرون، با رفاه، با امکانات و با هر آنچه میتواند زندگی را آسانتر کند، بیگانهاند. برای یک دکتر رفتن، خریدهای روزمره. زندگی در روستا سخت است، در سیستان و بلوچستان از همه جا سختتر. بیش از دو دهه خشکسالی ساختار زندگی و شکل کسب و معیشت را تغییر داده.
باغداری و کشاورزی و دامداری به حداقل رسیده و بسیاری به ناچار مهاجرت به شهر را برگزیدهاند. شهرهایی که آنها را تبدیل به جمعیتی حاشیهنشین با انواع مصائب لاینحل ساخته است. دبیرستان روستای تیتران دَن نقطه امیدی است برای ادامه حیات در روستاهایی که میشود با احیا و آبادانی آن، مردمش را به زندگی و حضور در روستا امیدوار کرد.
به نسبت جاهای دیگر در سیستانوبلوچستان، تیتران دَن آب خوبی دارد. غیر بومیها نمیدانند با طی فقط ۵۰ کیلومتری که البته به جای یک ساعت در دوونیم ساعت طی میشود، به چه مناظر زیبایی میتوان رسید.
از «آبشارفیروزهای گرگان»، «سنگنگارههای تاریخی» که ثبت ملی شدهاند، تا باغات پلکانی انار و نخل و البته تنگه دیدنی تیتران دَن که محل رودخانههایی کوچک و زیباست و انبوهی نخلستان که علاوه بر زیبایی فراوان، دهها نوع خرمای مختلف ثمر میدهد. خرمای مضافتی، دیسکیگ، هلیله، کتومی و خرماهای دیگر و خاک حاصلخیزی که برای کشت انواع مرکبات عالی است. مردم اغلب بز دارند.
در سیستانوبلوچستان به دلیل گرمای شدید که خارج از تحمل گوسفندان است، دامداران از شتر و بز نگهداری میکنند که در برابر گرما مقاوم و صبور هستند. در تیتران دَن صبح و غروب را میشود به تماشای بزهایی نشست که یا به چرا میروند یا از چرا برگشتهاند؛ و زنانی که لب چشمه رخت و ظرف میشویند و زندگی را چنانکه آموختهاند، سپری میکنند.
زندگیهایی شبیه به هم، که نسل به نسل با کمترین تغییر ممکن پیش میرود؛ و اینک تغییری بزرگ در راه است. «گروه کیهان باشکوه» ساخت یک مدرسه برای دختران دوره اول متوسطه را به عهده میگیرد. سال ۹۸ است. سیل به پایان رسیده و کلنگ ساخت مدرسه خورده میشود. سازنده مدرسه یک پیمانکار بومی به نام سلیم بلوچی است که تاکنون بالغ بر هفتاد مدرسه برای خیرین ساخته است و اینبار نیز یک مدرسه سه کلاسه با نام گلستان ساخته میشود.
در کنار مدرسه یک خانه دوخوابه با سالن بزرگ همراه با آشپزخانه و نیز در قسمتی دیگر از بنا حمام و سرویسهای بهداشتی ساخته میشود. بنای ساختهشده، محل استقرار معلمانی است که از شهر میآیند و نیز دانشآموزانی که ساکن روستاهای دیگر هستند. تمام امکانات رفاهی لحاظ شده است. از جمله یکی از زنان روستایی که با تعیین حقوق ماهانه، وظیفه آشپزی برای معلمها و دانشآموزان را به عهده دارد.
در این مدرسه قرار است دختران در روستای مادری خود ادامه تحصیل بدهند و مسیری روشن برای آینده پیش روشان باشد. این مسیر تنها در رفتن به دانشگاه خلاصه نمیشود. در این مدرسه، دختران دانشآموز قرار است پیش از هر چیز بیاموزند که انسان باشند و با انسانیت، معرفت و آگاهی زندگی کنند. دخترانی که در کنار درس باید مهارت درست زندگی کردن را بیاموزند.
چند معلم انتخاب شدهاند. آنها همگی اهل همین استان هستند. ولی باید راه را ببینند. باید بعد از طی مسیر و جاده سخت و ناهموار تصمیم بگیرند که آیا مایل هستند در این مدرسه دوردست به دختران درس بدهند. سال ۱۴۰۱ است.
دختران دانشآموز مدرسه کیهان باشکوه، حالا کلاس هفتم، هشتم و نهم را سپری کردهاند و بازهم در آستانه بازماندن از تحصیل هستند. اما آنها خدایی بزرگ دارند که برایشان مادر نازنینی، چون شهین را فرستاده است. شهین بازهم دست به کار میشود.
اینبار ساخت مدرسهای برای دوره دوم متوسطه؛ و درست همین جاست که روح عرفان مسیری عجیب طی میکند و در جایی آرام میگیرد که هرگز آنجا را نمیشناخته است. دکتر خوانساری تصمیم میگیرد به یاد عرفان یک مدرسه بسازد. این را در جمعی از دوستانش مطرح میکند. همان جا دوست قدیمیاش امیر صفایی او را به شهین قورزهی معرفی میکند و میگوید این زن بهترین کسی است که میتواند درستترین جای ممکن را پیشنهاد دهد.
در سال ۱۴۰۰ ساخت مدرسهای سهکلاسه در زمینی به مساحت حدودا ۶۰۰ مترمربع که اهدای روستاییان است و مخصوص دانشآموزان دختر دوره دوم است، آغاز میشود. شهین باید به فکر استخدام معلمین بیشتری باشد.
دخترها برای دیدن معلمهای تازه لحظهشماری میکنند و اینبار شهین قورزهی تصمیم خیلی بزرگتری میگیرد. او خیرین را متقاعد میکند که برای بچهها حق انتخاب قائل شوند. درست است که هزینهها بازهم زیادتر میشود. اما آنها در حال یک سرمایهگذاری بلندمدت برای کشورشان ایران هستند.
حالا دانشآموزان روستای تیتران دَن و همه دانشآموزانی که از روستاهای دیگر به آنها پیوستهاند، میتوانند میان رشته تجربی و انسانی، یک رشته را انتخاب کنند. شاید این نخستین تجربه باشد. تجربهای که چشمهای دختران روستا را غرق در اشک خوشحالی میکند. تمام هزینههای جاری را «گروه پرتو عشق» به عهده میگیرند.
هزینهای سنگین که باید هر ماه پرداخت شود. تعهدی بیبرگشت. تا مهر و آغاز سال تحصیلی چند روز بیشتر باقی نمانده است. به دختران آموزش داده شده که نظافت خوابگاه و نیز کلاسهای درس و حیاط مدرسه به عهده خودشان است. همچنین معلمها نیز موظف هستند امور شخصی خود را انجام دهند. مثلا پاکیزگی محل اسکان معلمها یا شستوشوی لباس و ظرف به عهده خودشان است و اجازه ندارند برای این کارها از دانشآموزان کمک بخواهند.
مدرسه قوانین دیگری هم دارد. معلمها اجازه ارفاق ندارند. حتی نیم نمره. دانشآموزان باید به اندازه تلاش خود نمره دریافت کنند. هرچه مشارکت آنان در پروژههای درسی بیشتر باشد، امتیاز بیشتری دریافت کرده، مورد تشویق قرار میگیرند. مدرسه دو رابط اصلی دارد. مهندس فاروق معروفی دانشجوی ارشد فیزیک کوانتوم و فیروزه سودایی از آموزگاران برتر استان تهران.
وظیفه مشخص این دو نفر، آموزش آموزگاران و به روز کردن آنان است. هم در نحوه تدریس و هم محتوای دروس. ایدهآل شهین تربیت دانشآموزان و درست کردن مدرسه نمونهای است که در سالهای آینده ورود به آن آرزو و تقاضای دانشآموزان روستایی باشد.
از فرانکفورت تا ایران«برای من پیدا کردن یک گمشده است. چون احساس خوشحالی نداشتم. عالیترین شغل را دارم. عالیترین جایگاه علمی. اما چیزی در قلبم خالی بود و نمیدانستم چیست. شاید لازم بود به کودکیام برگردم. به سالهای پیش از مهاجرت.
به کشوری که در آن متولد شده بودم. شروع به کار کردم. هر وقت که میشد، سوار هواپیما میشدم و به ایران میآمدم. برای کمک به زلزلهزدگان کرمانشاه، برای سیل سال ۹۸، بیآبی خوزستان. روزی دوستم سلیم بلوچی فیلمی را به من نشان داد که بچههای روستا سوار بر یک وانت قدیمی در جادهای سخت در حال رفتن به مدرسه بودند و من همان لحظه تصمیم گرفتم برای آن دانشآموزان مدرسه بسازم. سلیم دو پیشنهاد داشت.
ساخت دبیرستان یا تکمیل زمین ورزشی. زمین ورزشی ۲۰ در ۴۰ بود و «گروه پرتو عشق» آن را با صرف هزینهای زیاد درست کرده بودند. زمین هموار شده بود؛ و دور آن فنس کشیده بودند. سکو ساخته و دور تا دور برای آن چراغ و نورافکن درست کرده بودند. چون روزها آفتاب داغ بود و غروب به بعد روستاییان، حتی از روستاهای دوروبر برای فوتبال میآمدند.
زمین نیاز به ۸۰۰ متر بتنریزی داشت. سلیم بلوچی، چون دهیار روستای تیتران دَن است، نماینده چابهار را هم اینجا آورده و زمین را به او نشان داده بود. دکتر سعیدی قول داده اگر خیری پیدا شود که هزینه بتن زمین را تقبل کند، چمن مصنوعی آن را تامین میکند. زیاد هم نیست. شاید با صد تومان انجام شود. چمن هم که بشود، عالی است.
ولی من ساخت دبیرستان را انتخاب کردم. با اینکه هزینهاش چندین برابر میشد. چون فکر میکردم مهم است روستا دبیرستان پسرانه هم داشته باشد. دخترها داشتند صاحب دبیرستان دوره اول و دوم میشدند و من هم تصمیم گرفتم برای دانشآموزان پسر پایه هفتم تا نهم مدرسه بسازم. روزهای زیادی هنگام ساخته شدن مدرسه به روستا آمدم و اینجا میان مردم زندگی کردم.
بچهها را دوست دارم و از تماشای آنها وقتی با خوشحالی نظارهگر ساخت مدرسه خود بودند، لذت میبردم. برای این بچهها آرزوهای زیادی دارم. برای همین یک موسسه در آلمان ثبت کردهام. اسم فارسیاش تقریبا این میشود: «موسسه کمک به بچههای ایران». میخواهم در سفرهای بعدی برای بچهها کامپیوتر بیاورم و بهطور جدی پیگیر باشم که زبان انگلیسی یاد بگیرند.
اتفاقا همسر سلیم بلوچی که اسمش عایشه خانم است، چون بزرگ شده ابوظبی است، دیپلم انگلیسی دارد و در برنامههایمان است که به بچههای روستا زبان انگلیسی یاد بدهد. چون بچهها در دنیای امروز باید هردوی اینها را بلد باشند. یک کتابخانه کوچک و کاربردی درست کنم و کسی چه میداند شاید یکی دو تا از همین بچهها بورسیه دانشگاه هایدلبرگ بشوند.
همان دانشگاهی که من در آنجا هوش مصنوعی درس میدهم.» این حرفهای دکتر رامین نوروزی است که درست در روز چهارشنبه سیام شهریور ۱۴۰۱ با به تن داشتن لباس بلوچستانی در حالی روبان مدرسهاش «نیکپنداران ۱» را قیچی کرد که دانشآموزان بسیاری با اشتیاق و تعجب به او نگاه میکردند. او بانی ادامه تحصیل برای بیش از ۳۰ دانشآموز پسر در مقاطع هفتم، هشتم و نهم شده است.
بچههایی که حتی از نیکشهر هم در آنجا ثبتنام کردهاند؛ و البته از روستاهای اطراف از مهبان تا گشیگ. کد آموزش برای دبیرستان پسرانه دوره اول صادر شده و فعلا قرار است دو آموزگار داوطلبانه به پسرها درس بدهند.
از آموزش و پرورش عشایری قول دادهاند مدرسه مشکل نبود معلم نداشته باشد و چه بسا دو آموزگار داوطلب به عنوان نیروی خرید خدمات جذب شوند. اما دانشآموزان پسری که از روستاهای دورتر میآیند، رفت و آمد برایشان آسان نیست. باید جایی برای اقامت و استراحت داشته باشند. درست مثل دخترها. کسی چه میداند؛ شاید از میان کسانی که در حال خواندن این گزارش هستند، فردی باشد که بخواهد قدم بعدی را او بردارد.
بتنریزی زمین چمن، ساخت دبیرستان دوره دوم پسرانه یا خوابگاهی برای دانشآموزان پسر. بچهها از مدرسهای به مدرسه دیگر میروند و همراه با میهمانانی که از تهران و نیز مسوولان آموزش و پرورش و فرمانداری که از نیکشهر آمدهاند؛ شاهد مهمترین رویداد روستای خود هستند. روستایی که اکنون دیگر قطب آموزش در منطقه وسیع گرگان خواهد شد و شاید بشود به کابوس پسران و دختران بازمانده از تحصیل پایان داد.
شهین قورزهی (اربابی) استاد کارهای نشدنی است. او میتواند هر غیرممکنی را ممکن سازد. رویای او ساخت دبیرستان برای دانشآموزان روستایی است. یک مدرسه کاملا رایگان.
مدرسهای که همه هزینههای آن به عهده خیرین باشد. او دست به کار میشود. چون پس از بیست سال کارکردن در کسوت خیر کشوری، میداند که آنچه اهمیت دارد، سطح کیفی آموزش است. دانش آموزان روستایی به معلمهای خوب و باسواد احتیاج دارند. اگر در روستا بچههایی هستند که به هر دلیل امکان ادامه تحصیل در شهر را پیدا نمیکنند؛ ما برای آنها مدرسه میبریم.
سال ۹۸ است. سیل به پایان رسیده و کلنگ ساخت مدرسه خورده میشود. سازندهمدرسهیکپیمانکاربومی به نام سلیم بلوچی است که تاکنون بالغ بر هفتادمدرسهبرایخیرینساخته است و این بار نیز یک مدرسه سه کلاسه با نام گلستان ساخته میشود.
در کنار مدرسه یکخانهدوخوابه با سالنبزرگهمراه با آشپزخانه و نیز در قسمتی دیگر از بنا حمام وسرویسهایبهداشتی ساخته میشود. بنای ساخته شده، محل استقرار معلمینی است که از شهر میآیند و نیز دانش آموزانی که ساکن روستاهای دیگر هستند.
منبع: فرارو
کلیدواژه: مدرسه سازی دانش آموزان روستایی دانش آموزان روستای سیستان و بلوچستان برای دانش آموزان دانش آموزان پسر روستا های دیگر ساخت دبیرستان دبیرستان دوره آموزش و پرورش دانش آموزانی ساخته می شود ادامه تحصیل روستا ها ساخت مدرسه هزینه ها دوره اول مدرسه یک ن روستای مدرسه ای یک مدرسه معلم ها دختر ها برای آن بچه ها کار ها سال ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۴۷۴۹۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تکرار سختگیری دهه ۶۰ در مدارس
به گزارش «تابناک»، شادی مکی در روزنامه هم میهن نوشت: در مدارس چه میگذرد؟ مدیران، مشاوران و معاونان چگونه با دانشآموزان تعامل میکنند؟ اینها پرسشهای مهمی است که دانشآموزان، مدیران و کارشناسان آموزشی به آن پاسخ میدهند. دانشآموزان میگویند که هنوز کیفهایشان را برای پیدا کردن سیگار، آینه، لوازم آرایش و گوشیهای تلفنهمراه میگردند و در این پروسه فشار زیادی به آنها وارد میشود. هنوز اندازه و رنگ موی دانشآموزان دختر در کانون توجه است. هنوز رفتوآمدها کنترل میشود. با پسران رفتارهای نادرست میشود، برایشان جلسههای توجیهی برگزار میکنند و در این وضعیت دانشآموزان متولد دهههای ۸۰ و ۹۰ که زیربار مدرسهداری با سختگیریهای دهه ۶۰ نمیروند، لجبازتر شدهاند.
کارشناسان آموزشی میگویند که با نسخههای قدیمی و تاریخانقضاگذشته نمیشود با این دانشآموزان تعامل کرد. به گفته این کارشناسان، هنجارهای نوجوانان امروز بهتبع تحولات رخداده در جهان و در کشور تغییر کرده است. رفتارهایی مانند بازرسی کیفها که نسلهای دهههای ۵۰ و ۶۰ هم با آن سر ناسازگاری داشتند، امروز نمیتواند راهی برای تعامل با نوجوانان باشد. تنها نتیجه این رفتارها، احساس انزجار و تنفر نسبت به ارزشها و قوانین است. کارشناسان میگویند که نسل جدید، زور و اجبار را نمیپذیرد و برای پذیرش یک مسئله ابتدا باید اقناع شود و بعد از آن حق انتخاب داشته باشد.
هنوز «آینه» ممنوع است
دانشآموزان مقطع متوسطه گلایه فراوان دارند؛ گلایه آنها از برخوردهای سلیقهای است. کیانا یکی از دانشآموزان کلاس نهم است که میگوید: «مسئولان مدرسه، اول سال تحصیلی برای بچهها جلسهای برگزار کردند و درباره همین مسائل با ما حرف زدند. آنها گفتند اگر بچهها پیرسینگ یا هر وسیله دیگری که با استایل دانشآموزی تطابق ندارد، همراهشان دارند محترمانه تحویل دهند. اما کسی اینکار را نکرد.
درحالحاضر وقتی مسئولان مدرسه چنین وسائلی را دست بچهها ببینند با بیاحترامی، خشونت و استفاده از الفاظ رکیک میگیرند. گاهی هم خانوادهها را صدا میکنند. بچهها هم وقتی این رفتارها را میبینند بیشتر لجبازی میکنند.»
کیانا میگوید که فضای مدرسه شاد نیست؛ هیچ اقدامی از سوی مسئولان مدرسه برای شاد کردن فضا صورت نمیگیرد و حتی گاهی به آنها فشار وارد میکنند: «مثلاً ما را مجبور میکنند در بعضی از جشنوارههای مناسبتی شرکت کنیم که این موضوع ما را آزار میدهد. چرا باید برخلاف خواستهمان در جشنواره، جشن و مناسبتی مشارکت کنیم. درحالیکه در مسائل مهمتر به خواستههای ما توجه نمیکنند.»
او ادامه میدهد: «مثلاً ما بهعنوان دانشآموزان پایه نهم که در مقطع حساسی هستیم و امتحان نهایی داریم، نیمی از سال بهدلیل بارداری یا حوادثی که برای معلمانمان رخ داد، کلاس نداشتیم و وقتی به این موضوع اعتراض کردیم و درخواست دادیم تا معلم جایگزین برایمان بگذارند، اصلاً به خواستهمان توجه نکردند. همه اینها درحالیاست که توجه به مدل موی دانشآموزان یا همراه داشتن انگشتر و گردنبند و آینه، برای آنها مهمتر از تشکیل کلاس و داشتن معلم است.»
محمد، دانشآموز کلاس دهم است و میگوید که رفتار مسئولان مدرسه با آنها خوب نیست. گاهی کیف بچهها را میگردند تا شاید گوشی پیدا کنند، اما این کارها نتیجه معکوس دارد. کیف دانشآموزان حریم شخصی آنهاست. او درباره علت لجبازی بچهها با مدیر و مسئولان مدرسه میگوید: «گاهی برای سادهترین مسائل به آنها ناسزا میگویند و توهین میکنند. این کارها باعث لجبازی دانشآموزان میشود.»
مصرف سیگار، گل و لجبازی با مدیران
معضل جدید مدیران مدرسه اما حالا سیگارهای الکترونیکی است. «سال تحصیلی گذشته گروهی از دانشآموزان مدرسه موج سیگار کشیدن را راه انداختند. در آن زمان بچهها حوالی مدرسه سیگار میکشیدند. مسئولان مدرسه بعد از شناسایی بچههایی که این موج را راه انداخته بودند، آنها را اخراج کردند. مدتی بعد از این ماجرا متوجه شدم که تعدادی از بچهها در مدرسه سیگار الکترونیکی میفروشند و حتی برخی از دانشآموزان سیگار الکترونیکی را داخل مدرسه هم استفاده میکردند.»
این ماجرایی است که علیرضا ۱۶ ساله تعریف میکند. او اما مصرف پاد یکی از انواع سیگارهای الکترونیک را از اسفندماه سال گذشته شروع کرده: «استفاده از پاد بهعنوان یکی از سیگارهای الکترونیکی، به من حس باحال بودن میدهد. من به لذتهای زودگذر دنیا آنقدر اهمیت نمیدهم که به خاطر ضررهای کم پاد، از آن استفاده نکنم. بههرحال قلیون و سیگار هم ضرر دارند اما مردم استفاده میکنند. برخی معتادند و به نیکوتین نیاز دارند، برخی دیگر هم مثل نسل ما فقط خوششان میآید که از این سیگارهای الکترونیکی استفاده کنند.»
در مدرسه هومان ۱۵ ساله اما فقط سیگارهای الکترونیکی استفاده نمیکنند، گل و سیگارهای معمولی هم در جمعشان پیدا میشود. هومان کلاس نهم است و استفاده از پاد را از تابستان سال گذشته شروع کرده. چرا کشیده؟ «دوستانم میکشیدند و من هم خوشم آمد که بکشم. اما اگر بدانم این سیگارها خیلی ضرر دارند، استفاده نمیکنم.»
او میگوید که در مدرسه آنها اتفاقات دیگری هم میافتد: «گل، ۴۰۰-۳۰۰هزار تومان است و خیلیها میکشند. سیگار معمولی هم مصرف میکنند.» برای دانشآموزان مدرسه آنها قیمت بالای گل، مهم نیست بههمیندلیل حتی هر روز میخرند. خانوادهها اما بیخبرند: «بیشتر بچهها گل را بیرون از مدرسه میکشند و بسیاری از آنها بهدلیل مصرف همین مخدر دچار مشکلات روحی و روانی شدهاند.»
هومان اینها را میگوید و ادامه میدهد که چند وقت پیش، مسئولان مدرسه دستگاه تشخیص نیکوتین و گل خریدند تا از بچهها تست بگیرند، اما هیچوقت از آن استفاده نکردند: «مدیرمان با ما صحبت کرد که دیگر نکشیم. حتی محدودهای خارج از مدرسه را مشخص کرد و گفت که در آن محدوده سیگار نکشیم، اما دانشآموزان از روی لجبازی با مدیر دقیقاً در همان محدوده سیگار میکشند و فیلم و عکسش را در اینستاگرام منتشر میکنند.»
استیصال خانوادهها
پدر دانشآموزی که بنا به اصرار فرزندش ناچار شده برای او سیگار الکترونیکی بخرد، میگوید که مصرف این سیگارها بهشدت بین دانشآموزان رایج شده. این پدر اواخر سال گذشته متوجه میشود که همه دوستان پسر ۱۴ سالهاش از این نوع سیگار استفاده میکنند: «پسرم هر خواستهای دارد، با ما مطرح میکند و ما هم اگر بدانیم خواستهاش معقول است، برایش تامین میکنیم.
اواخر سال گذشته او از ما خواست که برایش پاد بخریم.» والدین تحقیقاتی انجام داده و باتوجه به مضرات استفاده از این نوع سیگارها، از خریدن آن خودداری میکنند: «دوستان پسرم همه از این سیگارها استفاده میکنند. ما حدس زدیم که ممکن است وقتی دوستانش از این دستگاه استفاده میکنند، او هم بخواهد امتحان کند و از سیگار مصرفی سایرین استفاده کند. ترسیدیم دچار بیماریهای واگیردار ناشی از مصرف مشترک شود، بههمیندلیل تصمیم گرفتیم خودمان برایش سیگار الکترونیکی بخریم که حداقل از کیفیت آن اطمینان نسبی داشته باشیم. زیرا بیشتر این سیگارها چینی و قاچاق هستند و مشخص نیست از چه موادی در آنها استفاده میشود. برای خرید پاد، ۳ میلیون تومان هم پرداخت کردیم.» خانواده اما حالا از کارشان پشیمان شدهاند.
اختلال در رشد مغزی
محمد هاشمیان، فوقتخصص ریه اما شیوع استفاده از سیگارهای الکترونیکی در میان دانشآموزان را مهم میداند و به هممیهن میگوید: «باید ابتدا این موضوع بررسی شود که فلسفه ایجاد سیگارهای الکترونیکی چه بوده، زیرا این سیگارها ضرر زیادی دارند و در جهان تبدیل به معضلی برای سلامت جامعه شدهاند. ماجرا از آنجا شروع شد که بهدلیل خطرات استفاده از سیگار، پزشکان به مصرفکنندگان توصیه کردند تا مصرف سیگار را ترک کنند. زیرا سیگار علاوه بر اینکه عامل بسیاری از سرطانهاست مانند سرطان مثانه، پانکراس، معده و...، باعث بیماریهای انسدادی مزمن ریه هم میشود. این بیماری باعث التهاب راههای هوایی و تنگشدن آن میشود.»
او اضافه میکند که راهکارهای مختلفی برای ترک سیگار پیشنهاد شد که مشاورههای پزشکی و روانپزشکی، آدامس، برچسبهای نیکوتین، از جمله آنها بودند:«استفاده از سیگارهای الکترونیکی هم راهکار دیگری برای ترک سیگار بود. یعنی ورود این نوع سیگار به بازار به منظور کمک به ترک سیگار بود.»
این فوقتخصص ریه این را هم میگوید که مضرات این سیگارها، در اوایل تولیدش چندان معلوم نبود، اما بعد از مدتی برخی از ضررهای آن مشخص شد: «بعدها مشخص شد که این سیگارها موجب سرفه، ایجاد خلط؛ نفس تنگی و احتمالاً انسداد ریه میشود. مواد شیمیایی واردشده به بدن از طریق این سیگارها باعث التهاب ریه میشود که کنترلش سخت است. نیکوتین موجود در این سیگارها باعث افزایش تپش و انقباض قلب و بالا رفتن فشار خون میشود. بنابراین در جهان مصرف این سیگار به افراد عادی توصیه نمیشود.»
به گفته او درحالحاضر سازمان غذا و داروی آمریکا، مصرف سیگار الکترونیکی در راستای ترک سیگار را تایید نکرده است: «این سیگارها آثار بسیار مضر دیگری هم دارند که ممکن است در طول زمان مشخص شوند. حتی ممکن است این آثار بدتر از آثار سیگار هم باشند.»
هاشمیان درباره تاثیر مصرف سیگارهای الکترونیکی بر نوجوانان هم میگوید: «مطالعات نشان داده که این سیگارها هم برای رشد مغز نوجوانان مشکلساز است، هم روی سیستم جنسی و تولیدمثل آنها اثر میگذارد. حتی مصرف این نوع سیگارها توسط مادران باردار میتواند باعث ایجاد اختلال در جنین شود.»
توبیخ و اخراج بیفایده است
فروغ تیموریان، جامعهشناس و کارشناس آموزشی که سالهاست در مقطع متوسطه تدریس میکند اما با تایید شیوع و گسترش استفاده از انواع سیگارهای الکترونیکی در میان دانشآموزان به هممیهن میگوید: «مسائل مختلف در مدارس آنقدر زیاد است که مسائلی مثل کشیدن سیگار معمولی و الکترونیکی و حتی مخدر گل، عادی شده است. چندی پیش در مدرسهای که تدریس میکنم، بچهها را بهدلیل آوردن موبایل به مدرسه گشتند، بچهها موبایلها را پنهان کردند اما در کیفهایشان وسایل زیادی مثل سیگار، حشیش، وسایل پیشگیری و قرص جلوگیری از بارداری پیدا شد.»
او معتقد است که بههرحال فضای مجازی روی رفتار دانشآموزان تاثیر گذاشته است: «زنان جامعه آنقدر با ناکامیهای مختلف مواجهاند که امروز بچهها با کشیدن سیگار یا مسائل مختلف دوست دارند خودشان را نشان دهند. خیلی از این دانشآموزان میخواهند بگویند، همانکارهایی را میتوانند انجام دهند که همسنوسالانشان انجام میدهند. نسل جدید به گونهای رفتار میکند که گویی چیزی برای از دست دادن ندارد.» بااینهمه او معتقد است که تنبیه، توبیخ و اخراج دانشآموزان در ارتباط با این مسائل بیفایده است.
تکرار سختگیری دهههای قبل
حالا در کنار ماجرای کشیدن سیگارهای الکترونیک و برخورد مسئولان مدرسه، گشتن و بازرسی کیف دانشآموز در مدرسه که در دهههای گذشته هم رایج بود، آیا میتواند راهکاری مناسب برای برخورد با دانشآموزان و حفاظت از آنها باشد؟ سوالی که تیموریان به آن پاسخ میدهد: «این رفتارها جز ایجاد تنفر و انزجار، نتیجهی دیگری ندارد. کیف دانشآموز حریم شخصی اوست؛ اتفاقی که برای نسلهای دهه ۵۰ و ۶۰ افتاد و آنزمان هم مورد اعتراض بچهها بود، چرا باید تکرار شود. به نظر میرسد نیاز به یک آموزش همگانی برای تعامل با نسل نوجوان داریم. بهجای بازرسی بچهها و ایجاد اضطراب و خشم در آنها باید فرهنگسازی کرد، باید زیربنای تربیتی جامعه و بعد مدارس را درست کرد، سپس سراغ دانشآموز رفت.»
این جامعهشناس معتقد است که امروز هزاران مسئله مهمتر از موضوع حجاب در جامعه وجود دارد: «فرهنگسازی با زور و خشونت انجام نمیشود. این نسل متفاوت از نسلهای گذشته فکر میکند و هنجارهایش در بسیاری از موارد تغییر کرده است. با زور و فشار نمیتوان مسئلهای را به او تفهیم کرد.»
این کارشناس آموزشی تاکید میکند که ساختار اجتماعی و سیاسی روی جامعه تاثیرگذار است و بخشی از والدین هنوز از ساختار سیاسی و اجتماعی تاثیر میپذیرند بههمیندلیل نسل جوان نه والدین خود را قبول دارد و نه ساختار سیاسی، مذهبی و اعتقادی را: «وقتی دانشآموزان نمیتوانند توسط والدین، ساختار خانواده و مدرسه ارضای روحی و روانی شوند، به فضاهایی مراجعه میکند که ساختارهای اشتباه و ناامنی برایشان دارد.»
با زور و خشونت نمیشود
دانشآموزان امروز فرزندان والدین دهههای ۵۰ و ۶۰ هستند؛ نسلی که بهشدت تحت فشار جامعه و نسل پیش از خود بوده و برای تغییر سبک زندگیاش تلاش و هزینههای بسیاری پرداخت کرده است. سختگیریهایی که والدین در دوران نوجوانی با آن مواجه شدند، چه تاثیری بر اصول تربیتی آنها داشته است؟
تیموریان دراینباره میگوید: «معمولاً متولدین اواخر دهه ۸۰، والدینشان از نسل دهههای ۵۰ و ۶۰ هستند. فشارهایی که روی متولدین این دو دهه بود، ترسهای پنهان و سختگیریای که در مدرسه وجود داشت مثل رنگ جورابِ اصلاح صورت و... باعث شد پدران و مادران نخواهند همان تجربه را تکرار کنند، بنابراین آزادیهایی به فرزندشان دادهاند تا کمبودهای خودشان جبران شود. درحالیکه باید به چارچوب آزادیای که به فرزندشان میدهند، توجه کنند.»
به گفته این جامعهشناس نمیتوان با این دانشآموزان نسل جدید، با پند و نصیحت صحبت کرد: «دانشآموزان امروزی بهشدت از مسائل مذهبی گریزانند. بچههای امروز آگاه و مطالبهگرند و بهراحتی سر کلاس اعلام میکنند که درباره یک موضوع خاص صحبت نکنید، ما گوش نمیدهیم. بخش عمدهای از این رخدادها هم به مشکلاتی باز میگردد که در ساختار سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه وجود دارد.»
او تاکید میکند که فرهنگسازی و بالابردن سطح پذیرش دانشآموزان با زور و خشونت امکانپذیر نیست. متولیان تربیت و آموزش باید از جامعهشناسان، روانشناسان و افراد متخصص و باتجربه استفاده کنند و تیمی از این کارشناسان تشکیل دهند و با کمک آنها رویکرد مناسبی را برای تربیت نسل در پیش گرفت.
ما مقصریم
مدیر یک دبیرستان پسرانه هم که نخواست نامش در گزارش بیاید، میگوید که مصرف سیگارهای الکترونیکی نسبت به گذشته بیشتر و گرایش به استفاده از این وسیله در میان نوجوانان پررنگتر شده است.
او در گفتوگو با هممیهن توضیح میدهد: «دانشآموزان معمولاً نمیتوانند برای انتخاب خود استدلالی بیاورند و نهایتاً تاکید میکنند که استفاده از این سیگارها بسیار کمتر از سیگارهای معمولی است و بههمیندلیل هم استفاده از آن ضرری ندارد. ازطرفدیگر گرایش دانشآموزان نسبت به انجام رفتارهای پرخطر نسبت به گذشته هیچ تغییری نداشته و همچنان مواردی مانند گرایش به سوءمصرف موادمخدر، الکل و رابطههای آسیبزا را در بر میگیرد. اما ممکن است میزان دسترسی دانشآموزان به این موارد نسبت به گذشته افزایش یافته باشد.»
این کارشناس آموزشی معتقد است که نوجوانان در حوزه ارزشهای اخلاقی دچار چالش چندانی نیستند، بلکه هنجارهای آنها تغییر کرده: «بهعنوان مثال گفتوگو و لحن دانشآموزان نسبت به گذشته تغییر زیادی داشته است. آنها در گفتوگوهای روزمره خود از کلمات و واژههایی استفاده میکنند که بار معنایی قشنگی ندارد یعنی کلمه یا ناسزایی که در گذشته حین دعوا و برای توهین بهکار میرفت، در مکالمات روزمرهشان استفاده میشود و اصلاً هم آن را توهینآمیز نمیدانند.»
نسلی که باید قانع شود
او تاکید میکند که جامعه بزرگسال ما نمیتواند به خوبی حوزه هنجارها و ارزشها را از یکدیگر تفکیک کند و بههمیندلیل قضاوت جامعه بزرگسالان نسبت به نوجوانان در برخی حوزهها چندان هم درست نیست: «من سرکشی و عصیانی در نوجوانان نمیبینم، معتقدم که تعبیرهای ما از این موضوع اشتباه است. این نسل، عصیانگر و سرکش نیست اما بهواسطه تحولاتی که در جهان و ایران رخ داده، پرسشگر شده و باید قانع شود. یعنی باید بتوانیم به زبان این نسل درباره موضوعی به آنها توضیح دهیم و حق انتخاب را هم برایشان قائل شویم. اما ما چنین رفتاری نمیکنیم و واکنش طبیعی او به رفتار ما عصیان است.»
این کارشناس آموزشی میگوید که ساختارهای حاکم بر مسائل کلان کشور بیشتر بر باورهای کلان بچهها بهویژه دیدگاههای اعتقادی و مذهبی آنها تاثیری منفی داشته است. او اساسیترین راهکار برقراری تعامل مناسب با دانشآموزان را تغییر نگاه والدین و مربیان از مفهوم تربیت میداند: «در جامعه ما آنچه توسط والدین و نهادهای امنیتی رخ میدهد «کنترل رفتار» است بهجای مفهوم واقعی تربیت. تا فهمی در والدین و مربیان درباره تربیت و نقش آنها در این حوزه ایجاد نکنیم، راههای دیگر جواب نمیدهد. مثلاً در حوزه ایجاد نشاط در مدارس، باید توجه کرد که بچهها اسباب نشاط خودشان را جور میکنند زیرا نیاز طبیعی آنها تفریح و شادی است و آنها میتوانند بهخوبی این فضا را در بازیها و دورهمیهایشان ایجاد کنند. به نظر من، روشهای غلط ما در برخورد با بچهها و مداخلههای تربیتیمان است که بهدلیل فهم غلط از مفهوم تربیت در میان متولیان است. فهم آنها مبتنی بر کنترل بیرونی است یعنی گمان میکنند طرف مقابل را باید بهنوعی کنترل و تربیت کنند که شبیه خودشان شود. به نظر من، تا وقتی این رویکرد در میان والدین و مربیان وجود دارد، نمیتوان از نوجوانان انتظار زیادی داشت.»
این کارشناس آموزش تاکید میکند که اسناد بالادستی مانند سند تحول آموزش تعریفهای خوبی از مفهوم تربیت ارائه داده، بنابراین مهم است که متولیان آموزش این موضوع را موردتوجه قرار دهند. درحالیکه این مسئله در کانون توجه متولیان آموزش نیست: «وقتی موضوعی در کانون توجه نیست، طبیعتاً تلاشی هم برای جاریشدن آن در سیستم آموزشی نمیشود.»